جدول جو
جدول جو

معنی دنون کش - جستجوی لغت در جدول جو

دنون کش
کسی که دندان می کشددندان کش سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دشمن کش
تصویر دشمن کش
آنکه دشمن را بکشد، کشندۀ دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ کُ)
دیوکش. نام خاندانی از علماء بمرو. سبب تسمیه آنان به دیوه کش آن است که آنان شغل ابریشم می ورزیدند و کرمهای ابریشم را به آفتاب می کشتند چه بفارسی کرم قز را دیوه گویند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَخْیَ / یِ)
آنکه عنان سوار را بکشد. (آنندراج). که عنان کشد. که عنان اسب کشیده دارد ایستادن را:
معجز عنان کش سخن توست اگرچه دهر
با هر فسرده ای به وفا همرکاب شد.
خاقانی.
، آهسته به راه رونده، سخن به تأمل گوینده. (آنندراج) ، که عنان از دست سوار بکشد. که عنان بستاند از دست سوار. سرکش. (ناظم الاطباء).
- عنان کش شدن، آهسته براه رفتن. (ناظم الاطباء).
- ، در کارها تأمل کردن و بتأنی کار کردن. (ناظم الاطباء).
- عنان کش کردن، کشیدن عنان به قصد ایستادن. توقف کردن.
- عنان کش نکردن، توقف نکردن. درنگ نکردن: چون از آنجا کوچ کردند تا به کنار کش عنان کش نکردند. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
سنان کشیده. سنان دراز:
دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب
کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید.
خاقانی.
، نیزه که سنان بر آن تعبیه کرده باشند. (آنندراج) :
گویند که بود تیر آرش
چون نیزۀ عادیان سنان کش.
نظامی.
سنان کش یکی نیزۀ سی ارش
به آب جگر یافته پرورش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ زَ دَ / دِ)
کشندۀدشمن. دشمن کشنده. کشندۀ خصم. عدو کش:
وزآن پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران و دشمن کشان.
فردوسی.
دو بهره ز گردان و گردنکشان
چه از گرزداران و دشمن کشان.
فردوسی.
ضبارم، مرد دلاور و توانای دشمن کش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنان کش
تصویر عنان کش
آهسته رو آن که عنان سوار را کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو کش
تصویر دیو کش
کشنده دیو، مغلوب کننده دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دود کش
تصویر دود کش
نفس کش، دود آهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آن بار، آن دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
تاوان ده، تاوان دهنده
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی به ضخامت حدود ده سانتی متر و بلندی حدود سه تا چهارمتر
فرهنگ گویش مازندرانی
دلال محبت
فرهنگ گویش مازندرانی
وردنه
فرهنگ گویش مازندرانی